-
عشق یعنی ...
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:19
عشق یعنی شب نیایش با خدا تا طلوع صبح دلتنگی دعا عشق یعنی آه دیگر پشت آه سوز دل را پرکشاندن تا به ماه عشق یعنی گریه های بی صدا چشم خیس دختری دور از نگاه عشق یعنی لحظه های انتظار دل به فردا بستن و روز بهار عشق یعنی بارش از دیده چو ابر بهر دیدار دوباره باز صبر عشق یعنی بهترین حس نیاز سوی تنها خالق هستی نماز عشق یعنی این...
-
انتظار ...
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:08
آن روز که از خواب بیدار شدم و خود را در آینه ی زندگی دیدم به چروک های زیر چشمانم خیره شدم به پلک های خم شده روی چشمانم که روزی بهترین چشم را می ساختند من خودم بودم همان عاشق تنها که روز ها چشم انتظار در ماند و از عقربه های ساعت عقب افتاد من با ثانیه ها مبارزه کردم نمی خواستم هر روز منتظر تکرار ثانیه ها باشم عمرم رفت و...
-
در تکاپوی عشق ...
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:05
عشق را ای کاش زبان سخن بود تا هر نوپایی هوس را عشق نپندارد و دل را ای کاش توان بود تا با سنگ نامهربانی هر گستاخی بر ترک فرو ریختن ننشیند او که گفت دوستم دارد در اندوهگین ترین شب ها تنهایم گذاشت و مهتاب شب های تارم را ربود ... .
-
بستر عشق ...
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 19:04
آسمان های عرش خدا در قطره اشک من غوطه میخورند.. چه آسمان هایی! به پهنای عدم به جلال خدا به گرمای عشق به روشنایی امید به بلندی شرف به زلالی خلوص به شستگی صمیمیت آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن (دکتر شریعتی)
-
عاشقی ؟
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 18:51
اگه عاشقی، سعی کن به عشقت برسی چون وقتی بره دیگه رفته. اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش رو بچشی. چون تلخترین شیرینی روزگاره ...
-
مرگ رهایی بخش
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 18:44
دفتر خاطرات دختر بچه یتیمی رو که بر اثر بیماری فوت کرده بود رو باز کردم تا بخونم... فقط تو سه برگش سه جمله نوشته شده بود و تو هر صفحه هم تنها یک جمله یک خطی... صفحه اول : خدا چرا من به دنیا اومدم؟ صفحه دوم: خدایا چرا اینقدر زندگی سخته؟ صفحه آخر : خدایا اااااااااااا می شه از دست این زندگی خلاص شم؟ البته بقیه دفترچه های...